یلدا و آوینا دخترهای مامان

یه خبر خوش

یلدای عزیزم  ؛ می خوام داستان ورودت به زندگیمون  رو برات بگم . از اول ؛ از همون اولی که فهمیدم توی شکمم هستی . من و بابا احمد توی اتاقم نشسته بودیم ، یه چیزی توی وجودم حس کردم . شک کرده بودم که شاید باردار باشم ؛ واسه همین یواشکی رفتم و بی بی چک استفاده کردم . بلافاصله دو تا خط قرمز خوشرنگ روی بی بی چک ظاهر شد . حس استرس همراه با ترس وجودم رو گرفت . رفتم توی اتاق تا به بابا احمد خبر بدم ؛ بابا داشت بازی می کرد ( butterfly ) تا بهش گفتم خندید . باورش نمی شد . فکر می کرد دارم شوخی می کنم . خودمم هنوز باورم نمی شد واسه همین با بابا رفتیم داروخونه و یه بی بی چک گرفتم ( ساعت دوازده و نیم نیمه شب ) ؛ دوباره تست ...
15 آبان 1393